ارمان ارمان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

ارمان عشق من و باباش

ارمان شیطون میشودا

سلامممممممممممممم گل مامان جدیدا خیلی شیطون شدی عزیزم دیگه هیچ چیز رو نمیتونم از دستت قایم کنم تو خیلی کنجکاوانه زود پیدا میکنیییییییییییی دیگه یاد گرفتی در کابینت رو باز میکنی و هر چیزی توش باشه میاری بیرون   منم به در کابینت رو کش وصل کردم  تا نتونی در کابینتارو باز کنی دیگه از شیطونیات بگم که همه چیزارو میزنی به میز انگار عاشق صدا های مختلفی .همه چیزارو میکوبی به هم تا ازش صداهای مختلف در بیاد انگار تو هم یک رگ موسیقی دانی داری گلم چون عاشق گیتارم هستی وقتی گیتارو میدیم دستت از صداهایی که با زدن دستت روی سیم های اون ایجاد میشه لذت میبری دیگه این رو بگم که خونه ما مثل بیابون شده همه چیزارو جمع...
21 مرداد 1391

عکس های اتلیه 2

                روز یکشنبه به همراه مامان ناهید ارمان رو بردیم اتلیه نارملا همون اتلیه ای که 4 ماهگیش بردمش  وکلی عکی انداختیم ولی متاسفانه انگار خانوم عکاسش زیاد ماهر نبود و نتونست عکسای خیلی خوبی بندازه ایشالا 1 سالگیش ارمانو میبرم یه اتلیه خوب فعلا که دیگه به علت مسافرتهایی که قراره برییم نمیشه   ...
17 مرداد 1391

اولین مروارید

به نامممممممممممم حق بلاخره اولین مروارید های دهن ارمان جونم جونه زد دیروز که با ارمان جونم رفته بودیم خونه مامان ناهید وقتی داشت با لیوان اب میخورد مامان ناهید متوجه صدای ریز دندونای ارمان شد وقتی  ارمان گلی خوابید دوتا دندونای پایینشو دید  هوراااااااااااااااااااااااااا بعد از ٩ ماه درست در ٤ مرداد ماه پسرم دندون دار شد شب هم داییی مهدی و بابا مجیدش براش هدیه خریدن و منم کیک خریدم  ویه جشن خانوادگی گرفتیم  فعلا تا اش دندونی بپزیم پسرم این چند وقت خیلی اذیت شدی ایشالا این دوتا مرواریدات برات مبارک باشه ایشالا دانشگاه رفتنتگل مننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن ایشالا عکس هاشو بعدا میزارم ...
5 مرداد 1391

مریض شدن ارمان گلی

به نام خدااااااااااااااااااااااای مهربونم سلام به  رمضان کریم سلام به همه مهمونای خدا و سلام به ماه خدا چندشب پیش یعنی شب چهار شنبه  ارمان عزیز من تب کرد و تا صبح از تب نخوابید و من و بابا مهدی نگران از این موضوع تا صبح نخوابیدیم وقتی ضبح شد ارمان رو بردیم بیمارستان بهمن ولی متاسفانه خانم دکتر ممیشی نبود و دکتر عرب ارمانو ویزیت کرد و گفت یه سرماخوردگی معمولیه و اموکسی کلاو داد و دفن هیدرامین وقتی برگشتیم طبق معمول ارمان با خوردن دارو ها همه رو بالا می اورد ولی من همچنان بهش دارو میدادم ولی انگار روی اون اثری نداشت و هر روز بدتر میشد تا اینکه شب جمعه خیلی ارمان بیحال شد و من صبح تلفن زدم به بیمارستان ودکتر عرب گفت...
2 مرداد 1391
1